تازه داماد ناگهان نیمه شب از خواب پرید و دید زنش…!
مدت یادی از زندگی مشترک نگذشته بود که عروس خانم وارد خیانت شد.
به گزارش زنهار، با لحنی تند می گفت: من هم اگر از صبح تا شب در خانه مفت می خوردم و می خوابیدم هوس گشت و تفریح به سرم می زد و…!
برخوردهای سرد و بی روح شوهرم برای من که چند ماه از آغاز زندگی مشترک مان می گذشت خیلی ناراحت کننده بود. از طرفی خانواده ام در شهر دیگری بودند و با خانواده شوهرم نیز به خاطر اختلاف های او و پدر و برادرش رفت و آمدی نداشتم.
در این شرایط تصمیم گرفتم بعضی روزها خودم را بدون اطلاع شوهرم با قدم زدن در پارک یا رفتن به خیابان ها سرگرم کنم. متاسفانه شوهرم از نظر روابط عاطفی و زناشویی خیلی سرد بود و هیچ توجهی به من که با هزار امید و آرزو پا به خانه اش گذاشته بودم نشان نمی داد
دوست داشتم برای یک بار هم که شده از دست پخت، سلیقه و خانه داری ام تعریف کند و یا حداقل نظری دهد. من با این همه دلتنگی اشتباه بزرگی کردم و در فضای مجازی با پسر جوانی آشنا شدم که خیلی چرب زبان و به ظاهر عاطفی بود.
این پسر جوان با آن که در شهری دور زندگی می کند مونس تنهایی ام شده بود و هر موقع دلم می گرفت با او درد دل می کردم.
کار به جایی رسید که روزی چند ساعت در فضای مجازی می گذراندم. شوهرم به حرکات و رفتارم شک کرده بود و زیر چشمی مرا زیر نظر داشت.
یک شب، ساعت از ۲ بامداد گذشته بود و من بی آن که متوجه همسرم باشم گوشی تلفن دستم بود .
او ناگهان چنگ زد و گوشی تلفنم را گرفت. داشتم از ترس سکته می کردم. میگفت بیشتر از نیم ساعت است تو را زیرنظر دارم و با چشم خودم می بینم چه غلطی می کنی.
زن جوان چند ثانیه ای مکث کرد و در حالی که اشک می ریخت افزود: آن شب دعوای مان شد و از خانه بیرونم کرد. جایی نداشتم بروم . با خواهر شوهرم تماس گرفتم. او و شوهرش منطقی و مهربان هستند. خیلی زود دنبالم آمدند و یک روز خانه شان بودم.
صحبت های شان کمی آرامم کرد و امروز هم مرا به مرکز مشاوره آورده اند. امیدوارم مشکل حل بشود. من شوهرم را دوست دارم و امیدوارم مرا ببخشد.